عمارت مسعودیه ، قصر زیبای شازده لوچه‌ قجری که هرگز شاه نشد

    voted 4 stars voted 4 stars voted 4 stars voted 4 stars voted 4 stars
0نظر
عمارت مسعودیه ، قصر زیبای شازده لوچه‌ قجری که هرگز شاه نشد

عمارت مسعودیه یک قصر قدیمی قاجاری است که بیشتر تهرانی‌ها داستانش را فراموش کرده‌اند. مثل داستان زندگی مسعود میرزا پسر ناصرالدین‌شاه که دیگر امروز کسی یادش نمی‌آید که بود.


عمارت مسعودیه کجاست؟

حوالی ایستگاه مترو ملت  و در کنار لوازم یدکی‌های پرتعداد خیابان ملت، نمای زیبا عمارت مسعودیه چشم هر تهران‌دوستی را به خودش خیره می‌کند.

عمارت مسعودیه

آدرس: تهران، خیابان جمهوری، نرسیده به بهارستان، خیابان ملت، تقاطع اکباتان


معرفی عمارت مسعودیه و ساعت بازدید

خانه مسعودیه تهران

چند سالی است که شرکت ساختمانی عظام، عمارت مسعودیه را اجاره کرده. عظام می‌خواهد این عمارت را در کنار خانه‌ی عامری‌های کاشان و کاروانسرای وکیل کرمان  بازسازی کند.

به همین خاطر فعلاً اگر به مسعودیه بیایید، فقط می‌توانید وارد حیاط بشوید و اجازه نمی‌دهند به اتاق‌ها سر بزنید. البته فکر نکنید حالا که به داخل راه نمی‌دهند پس ارزش بازدید ندارد. اتفاقاً اگر تا انتهای این یادداشت را بخوانید، متوجه می‌شوید همین فضا و حیاط مسعودیه اصل ماجراست و ندیدن اتاق‌های داخل عمارت چیزی از ارزش ماجرا کم نمی‌کند.

داخل حیاط عمارت مسعودیه

این‌جا ۷ عمارت دارد که به وسیله حیاط‌ به هم وصل می‌شوند. نام عمارت‌های آن از این قرار است:

  • دیوانخانه
  • سفره‌خانه
  • حیاط  و عمارت سید‌جوادی
  • حیاط و عمارت مشیری
  • عمارت حیاط‌خلوت
  • عمارت سردر
  • عمارت سردر کالسکه‌رو
  • باغ دیوانخانه
  • عمارت دیوانخانه
  • بنای یک‌طبقه

این‌جا غرفه‌های فروش زیورآلات  و خرده ریزه‌های سنتی دلربا هم است که می‌توانید ازشان خرید کنید.

ساعت بازدید: هر روز از ساعت ۱۰ تا ۱۹ (غیر از ایام سوگواری)


کافه عمارت مسعودیه

کافه عمارت مسعودیه

حالا در مسعودیه کافه و رستوران هم هست. اگر هوس قهوه‌ی قجری کرده‌اید حتماً به این کافه‌ی زیبا سر بزنید. این کافه به شیشه‌های رنگی و دکور قجری‌اش مشهور است. البته کافه مسعودیه ساعت ۴ عصر می‌بندد و باید خیلی زود بجنبید. کافه مسعودیه را برای صبحانه در نظر داشته باشید.

این‌جا عرقیجات و دمنوش‌های متنوعی هم دارد که انگار با نوشیدن آن‌ها به سال‌ها قبل برمی‌گردید.

راستی برای رفتن به حس و حال زمان قاجار می‌توانید به طبقه پایین عمارت بروید و لباس‌های قجری به تن کنید و در عکاس‌خانه آن عکس‌های یادگاری بگیرید.


عمارت مسعودیه باغ مسعودیه

عمارت مسعودیه در تهران

امروز مسعودیه یادگاری از تاریخ تهران است، در باغی خوش با کاج‌هایی بلند. قدم زدن در این باغ و مشاهده‌ی نمای عمارت‌های مختلف، حس سفر در زمان می‌دهد. باغ مسعودیه و عمارتش قطعاً یکی از گنج‌های پنهان تهران‌گردی است.

این عمارت قصر یک شاهزاده‌ی نگون‌بخت قجری بوده. دانشکده‌ی طب و حقوق و پاتوق ادبیانی مثل ملک‌الشعرای بهار بوده. ساختمان کتاب‌خانه‌ی ملی بوده. پاتوق باستان‌شناس مشهور آندره گدار بوده و اولین موزه‌ی تاریخ ایران اینجا برپا شده. ساختمان آموزش و پرورش بوده.


داستان مسعود میرزا و عمارت مسعودیه تهران

کودکی مسعود

مسعود میرزا چهارمین پسر ناصرالدین‌شاه بود. در اصل اسمش را گذاشته بودند سلطان مسعود، ولی هیچوقت کسی سلطانش را نمی گفت. حتی وقتی سه برادر بزرگترش فوت شدند و مسعود میرزا شد پسر بزرگ شاه قاجار، باز ولیعهد نشد.

مادر مسعود از ایل افشار بود و شرط شاه قاجار شدن این بود که هم پدر و مادر از ایل قاجار باشند. یعنی هر چقدر که مسعود تلاش می‌کرد برای شاه شدن و لیاقتش را نشان می‌داد، امکان نداشت که شاه شود.

این تنها بدشانسی مسعود نبود. چشم چپ مسعود هم لوچ بود. به همین خاطر در بین عوام به شاهزاده‌ی لوچ مشهور شده بود.  البته اوضاع این‌طوری نماند. دوازده‌سالش که بود شاه بهش لقب «یمین الدوله» داد. یعنی دولت دست هر کس باشد، دست راستش مسعود است. بعداً مدتی حاکم فارس شد.

داستان ساخت قصر

معماری عمارت مسعودیه

مسعود کم دشمن نداشت. یکی‌اش میرزاحسین خان قزوینی یا همان سپه‌سالار (بانی مسجد سپه‌سالار) که زیرآب مسعود را زد و مسعود دوباره راهی تهران شد.

اگر خبر از تاریخ ایران داشته باشید، حتماً می‌دانید ۱۵۰ سال پیش در ایران قحطی یکدفعه بیداد کرد و کار به جایی رسید که مردم به گربه‌ها هم رحم نمی‌کردند. از آن سال‌ها شنیده‌ایم که حتی عده‌ای آدم‌خور شده‌ بودند. همان‌ موقع شاهزاده مسعود که در تهران بیکار افتاده بود، تصمیم گرفت برای خودش عمارت بسازد.

پنجره ها نمای عمارت مسعودیه

بیرون از شهر زمین بزرگی خرید. به پول امروز یعنی مرداد ۱۳۹۸، قیمت آن زمین می‌شد حدود متری ۱ میلیون و ۴۵۰ هزار تومان و ساخت عمارت مسعودیه شروع شد. یعنی زمین در تهران هیچ‌وقت آنقدرها هم مفت نبوده که فکرش را می‌کردید.

اوج قدرت مسعود

همین که کلنگ قصر را زدند، دوباره خبر رسید که مسعود حاکم فارس شده و شاه بهش لقب «ظل السطان» داده. یعنی مسعود دیگر سایه‌ی شاه است. هر کسی مسعود را نخواهد، انگار سایه‌ی شاه را نخواسته.

و ظل‌السطان حاکم اصفهان شد. در زمان شاهزاده بساط دزدها و راهزن‌ها جمع شد و دوباره بازار اصفهان رونق گرفت و ثروت شاهزاده روز به روز بیشتر شد. همان موقع مسعود داماد هم شد و سلطان باشکوه‌ترین جشن عروسی را برای این پسرش گرفت. مسعود هم برای اینکه بیشتر در دل پدر جا با کند، بزرگترین دشمن ناصرالدین شاه یعنی حسینقلی خان بختیاری را کشت و همه‌ی پسرهایش را اسیر کرد.

ظاهراً همه‌چیز خوب پیش می‌رفت. ناصرالدین شاه اینقدر به پسرش مسعود اعتماد داشت که نزدیک به نصف ایران را دست او داد. فارس، یزد، اصفهان، لرستان، عراق، کردستان، کرمانشاه، بختیاری، خوزستان، بروجرد، گلپایگان، ملایر، تویسرکان، نهاوند و محلات. مسعود به اوج قدرت رسید. دیگر اهمیتی نداشت که مادر شاهزاده از ایل قاجار نیست. شاهزاده توانسته بود با کفایتش به قدرت و ثروتی هم‌اندازه‌ی شاه برسد.

مسعود برای خودش ارتشی پیشرفته و متحد ساخت. ارتشی ‌قهوه‌ای پوش با کلاهخودهایی به سبک سربازان ارتش‌های اروپایی. ۱۵ هزار نفر سرباز،  ۶ هزار تفنگ، ۱۰ توپخانه، ۸ دسته سواره نظام و ۷ هزار اسب.

جدا از این، یک گارد ویژه معروف به «فوج جلالی» برای محافظت خودش ساخت که همه‌ی سربازانش سیاه‌پوست بودند و با گران‌ترین اسلحه‌ها و تجهیزات طلایی سوار اسب می‌شدند.

چرخ روزگار و برکناری مسعود

مسعود میرزا

همه‌چیز خوب پیش می‌رفت تا اینکه مسعود، عضو یک مجلس پنج نفره از مشاوران ارشد شاه شد. قرار بود این مشاوران کاری کنند تا ایران سریعاً اصلاح شود و از نظر ترقی به کشورهای اروپایی برسد. این شورا در کاخ گلستان جلسه‌ای تشکیل داد و به بهانه‌ی پیشرفت، از شاه خواست که بخشی از اختیاراتش را واگذار کند. ناصرالدین شاه خیلی از این پیشنهاد جا خورد و احساس کرد پسرش می‌خواهد بر علیه‌ش کودتا کند.

مسعود خیلی تلاش کرد دوباره دل پدر را به دست آورد. در عمارت مسعودیه مهمانی بزرگی ترتیب داد. سربازانش برای شاه رژه‌‌ای باشکوه برگزار کردند. گارد محافظان طلاپوش مسعود جلوی شاه خم و راست شدند ولی همین ماجرا اوضاع را بدتر کرد. شاه که از قدرت پسرش ترسیده بود، سریع از مهمانی بیرون رفت و فرمان داد مسعود از همه‌ی مناسبش برکنار شود.

بین مردم تهران شایعه شده بود که علت برکناری زهری است که مسعود در قهوه‌ی قجری شوهر خواهرش ریخته. می‌گفتند:

ستاره کوره ماه نمیشه، شازده لوچه شاه نمیشه

تو بودیکه پارک ساختی؟ سردر و لاک ساختی؟!

پستتو دادی به پشتی، صارم الدوله رو تو کشتی

کفشاتو گیوه کردی، خواهرتو بیوه کردی

پایان داستان

عمارت مسعودیه

این بود داستان طلوع و غروب مسعود شاهزاده‌ی قجری در عمارت مسعودیه. بعد از این ناصرالدین شاه ترور شد، مظفرالدین برادر ناتنی و کوچکتر مسعود، شاه شد. مظفرالدین‌شاه در اثر مریضی مرد و قبل از مرگش فرمان مشروطه را امضا کرد. بعدها دشمنان قاجار حوالی عمارت مسعودیه، اتومبیل محمدعلی شاه را منفجر کردند. شاه که خودش در ماشین نبود، فرمان داد مجلس را بمباران کنند. قزاق‌های روس همان روز که مجلس را بمباران کردند، مسعودیه را هم غارت کردند. چون می‌دانستند که محمدعلی از عمویش چقدر بیزار است.

محمدعلی شاه مسعود را از ایران بیرون انداخت. ده سال مسعودیه بدون صاحب رها شد. بعد انقلابی‌ها تهران را فتح کردند. مسعود به ایران برگشت. انقلابی‌ها دستگیرش کردند و در دادگاه صحرایی محکوم شد بیشتر دارایی‌اش را ببخشد.

شاهزاده که دیگر همه‌ی رویاهایش  نقش بر آب شده بود، قصر افسانه‌ایش را به فروش گذاشت.

جنگ جهانی اول شد. پسر محبوب مسعود، سوار کشتی انگلیسی بود که آلمانی‌ها به کشتی حمله کردند و او کشته شد. دو سال بعد مسعود هم مرد و همه‌چیز تمام شد.


شما هم این عمارت زیبا را در مرکز شهر دیده‌اید؟ شما هم از دیدن معماری‌های قدیمی هیجان‌زده می‌شوید؟ آیا این‌جا عکاسی کرده‌اید؟ چه لوکیشن‌های دیگری مثل این عمارت می شناسید؟ برای ما زیر این مطلب بنویسید.

تهران شهری‌ست که به هزاردلیل می‌شود به آن سفر کرد. برای خرید، گشت و گذار، موزه‌گردی و…اگر شما هم به هر دلیلی مهمان تهران بودید می‌توانید با اجاره روزانه آپارتمان در تهران اقامتی خوش در این شهر هزاررنگ داشته باشید.

فکر کنم نویسنده‌ حساب بشم و چندتا کار دیگه. خیلی عشق سفرم و پینورست داره نویسندگیم رو به سفربازی‌م گره می‌زنه.

برچسب ها :

اقامتگاه های همین حوالی

این‌ها رو هم ببینی ضرر نمی‌کنی